اگر کار خوبی انجام دهی، ممکن است دیگران از تو تقلید کنند.
آلبرت شوایتزر[۱]
خلاقیت از کجا نشات می گیرد؟ متخصصان اعصاب، هنرمندان و بسیاری دیگر پاسخهای بسیاری برای این سوال پیشنهاد داده اند، اما به عقیده من همه ما با بذر خلاقیت به دنیا آمده ایم. این بر عهده ماست که آنها را کشف کرده، بپرورانیم و از آنها دفاع کرده و ثابت کنیم که سزاوار آنها هستیم. به عنوان یک مرد جوان در حال رشد در زمان تحولات اجتماعی و اقتصادی که آلمان پس از جنگ جهانی دوم را زیرورو کرد، من مجبور بودم که تصمیمات سخت ولی ضروری در مورد اینکه چگونه استعدادهای خلاقانه خود را پرورانده و از آنها دفاع کنم. انتخابهایی که با جدایی دردآور خانوادگی شروع شد و به یک شغل غنی به عنوان طراح، کارآفرین، نوع آور، استراتژیست کسب و کار جهانی و آموزگار منتهی شد. به دلیل آن تصمیم گیری ها من از خط ظریفی که خلاقیت را از آسودگی جدا می سازد عبور کردم تا شرکت طراحی خودم که امروزه یکی از پیشگامان نوآوری در جهان است تاسیس کنم. این کتاب به کاوش درباره ماجراهایی که اتفاق افتاد و طی آنها من یاد گرفتم تا در اقیانوس طراحی کسب و کار همیارانه بحر پیمایی کنم. من این کتاب را برای راهنمایی برای فرایندهای مشابه و با هدف ترغیب کردن رهبران کسب و کار و طراحان به همکاری در ساختن استراتژی های مبتنی بر خلاقیت برای داشتن آینده ای پر سود و پایدار نوشتم.
بودن،انجام دادن است.
امانویل کانت
برای یک شرکت مشاوره خلاقیت، رشد از یک گاراژ در آلمان به موقعیتی که برندهای جهانی را تحت تاثیر قرار دهد، قدم بزرگی است. من این ماجرا را مثالی از قدرت شگرف اتحاد طراحی / کسب وکار می بینم. امروزه سخنان زیادی درباره قدرت “جدید” این اتحاد شنیده می شود اما قدرت کسب وکار مبتنی بر استراتژی طراحی گرا اصلا مطلب جدیدی نیست. این ایده باعث شد که شرکت طراحی خود را در ۱۹۶۹ ایجاد کنم و همین باعث شد که استیو جابز مرا استخدام کرد که چنین استراتژی برای شرکتش خلق کنم. چیزی که جدید است سرعت رشد شناخت این توانایی و نیاز برای پرورش آن است. اولین قدم به سمت دستیابی به این هدف، فهم سازمان از نقش حیاتی طراحی در شکل دادن مدل کسب و کار نوآوری گرا است.
وقتی من شرکت طراحی خود را بنا نهادم، اهداف من ساده ولی قدرتمند بودند:
تعریف دوباره طراحی به عنوان یک حرفه استراتژیک و ارتقای پیوسته اهمیت و ارتباط آن با صنعت و کسب و کار
من می خواستم محصولات تکنولوژیکی بیافرینم که مصرف کنندگان آنها را به خاطر زیبایی و مفید بودنشان دوست داشته باشند. من می خواستم تمام طراحان (مثل خودم) رییس و تعیین کننده سرنوشت خود باشند و نه فقط کارمندانی اجیر شده که به منظور نقاشی کردن یک صورتک نو برای ایده های قدیمی و منسوخ شده استخدام شده اند. من مصمم بودن که ایده های خود را به جهان معرفی کنم. چون من در آلمان جنگ زده- کشوری که هنوز در حال دست و پنجه نرم کردن با فجایع رایش سوم بود- بزرگ شد، حس زیبایی شناسی و ایده ئولوژی من تحت تاثیر جهان در حال تغییر اطرافم بود.
من در ۵ ژوئن ۱۹۴۴ در بیورن در یک دهکده کوچک در جنگل سیاه آلمان به دنیا آمدم. آنجا تنها مردان بالغ کمتر از ۶۰ سال سربازان فرانسوی بودند که منطقه را اشغال کرده بودند. تمام پدران و برادران بزرگتر ما یا در جنگ کشته و یا اسیر شده بودند. ما کودکان که برای فهمیدن مفهوم جنگ بسیار کوچک بودیم، هنگام نجوای بزرگترها در مورد بمبارانها و استالینگراد سعی می کردیم حرفهای آنها را بشنویم ولی چیز زیادی سر در نمی آوردیم. هیچکس از ترور و وحشت نازیها و رایش سوم صحبت نمیکرد. حتی فامیل ما که سالها بعد فهمیدم ۷ نفر از اعضایش به اردوگاههای کار اجباری فرستاده شده بودند. نهایتا وقتی مردان از برگشتند –که در میان آنها پدرم یوهانس هنریش اسلینگر بود- آنها نسبت به ما غریبه بودند. این مردان ساکت دلمرده خیلی کم در مورد جنگ و تجربه هایشان از آن صحبت می کردند. اما آتشفشان خشم و خشونت آنها که با کمترین شیطنت کودکانه شروع می شد غالبا به کتک خوردن ما ختم میشد و بعضی وقتها ما به دوستان خود که پدرشان را از دست داده بودند و مادران غمزده آنها بهتر با آنها رفتار می کردند، غبطه می خوردیم. سالها بعد گروهی از افسران آمریکایی به مدرسه ما آمدند و فیلمی مستند در مورد جنگ به ما نشان دادند. برخی از قسمتها توسط خود نازیها فیلمبرداری شده بود و برخی توسط متفقین پس از تسخیر اردوگاههای کار اجباری تهیه شده بود. همین که واقعیت آنچه که در کشورم در زمان جنگ اتفاق افتاده بود درک کردم وجودم آکنده از شرم، غم و خشم شد در عین حال از نیروهای تلخی که پدر من و همقطارانش را تغییر داده بود آگاه شدم. من با خودم اندیشیدم” فاشیسم هرگز” بهتر است که یک شورشی مطرود باشی تا که یک خدمتگزار فرمانبردار.
با این حال در این سالهای اولیه تاریک و نامطمئن، جوانی من علاوه بر جنگ تحت تاثیر زیباییها نیز قرار گرفت. همینکه آلمان شروع به بازسازی زیرساختهای صنعتی خود نمود، پدر و مادر من یک کسب و کار کوچک نساجی راه انداختند و در دهمین سالگرد تولد من به شهر کوچک آلتستیگ نقل مکان کردیم. آنجا پدر و مادرم در مرکز شهر یک ملک تجاری/مسکونی گرفتند و در آنجا یک فروشگاه لباس راه انداختند. این نقل مکان زیبایی را به زندگی من آورد. من با لباسهای زیبا، آخرین مجله های مد و شوهای لباس احاطه شده بودم.
هنگامیکه وارد دبیرستان شدم، نیروی خلاقه من بروز کرد: هر گاه خودروی را می دیدم – که هنوز یک اتفاق نادر در دهکده ما بود- آن را می کشیدم و نهایتا دفترچه های بیشماری را با طرحها و ایده های خودم از خودروها، موتورسیکلتها و کشتی ها پر کردم.
مادرم که طرحها را به عنوان اتلاف وقت و نشانه ای نگران کننده از آینده بد من می دید، تمام دفترچه های طرحهای مرا سوزاند و گفت تمام هنرمندان سر از جوی فاضلاب در خواهند آورد.
[۱] —ALBERT SCHWEITZER
ما گروهی از مدیران و متخصصان مدیریت، مهندسی، استراتژی و بازاریابی با تجربه بین المللی هستیم که در پی ارتقای سطح دانش کاربردی مدیریت در پهنه صنعت و تجارت کشوریم. در این راه آماده ارایه خدمات در شاخه های کسب وکار گوناگون و صنایع مختلف هستیم.
آدرس: تهران، دهکده المپیک، دانشگاه علامه طباطبایی، دانشکده مدیریت و حسابداری
شماره تماس: ۰۹۱۹۸۳۶۶۳۶۱
ایمیل: Ibc.consulting2020@gmail.com
استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.