نیمه جهانی شدن و بازتعریف استراتژی جهانی شدن(بخش دهم)
اقتصاد جهان- جهانی شدن- استراتژی- نیمه جهانی شدن- استراتژی- کتاب نیمه جهانی شدن و بازتعریف استراتژی- محمدرضا کریمی علویجه- بازتعریف استراتژی- مدیریت جهانی- استراتژی های جهان شمول- بازرگانی بین الملل- ارزش آفرینی جهانی- کارت امتیازی ارزش آفرینی – سیمکس
در بخش قبل به مرور مختصری در مورد اینکه استراتژی جهانی چگونه پرسش “چرا جهانیشدن؟” را پاسخ میدهد و یا در پاسخ به آن میماند، پرداخته شد. در این بخش با استفاده از مثال سیمکس[۱] – شرکت سیمان مکزیکی که در اوایل دهه نود در عرصه رقابت جهانی خود را بهعنوان یک شرکت پیشرو معرفی کرد- کارت امتیازی ارزش آفرینی[۲] معرفی می گردد و توضیح داده می شود چگونه می توان دامنه ارزش آفرینی در یک کشور را به فراتر از مرزهای آن کشور کشاند.
به نظر میرسد که سیمان کالایی نیست که مناسب جهانیشدن باشد. نسبت تحقیق و توسعه به فروش[۳] و نسبت تبلیغات به فروش[۴]، که برای گرایش شرکت به سرمایهگذاری مستقیم خارجی دو شاخص برجسته هستند، در صنعت سیمان بسیار پایین است. البته نسبت ارزش محصول به وزن[۵] که معرف اثرات فاصله جغرافیایی است؛ در این تصمیم گیری نقش مهمی دارد. علاوه بر این اگر کالای سیمان در هنگام انتقال با کشتی خیس شود – چراکه انتقال با کشتی باصرفهترین راه انتقال کالا در مسیرهای طولانی راه دریایی است- غیرقابل استفاده میشود.
علیرغم این شرایط به ظاهر مایوسکننده، گرایش جهانی به صنعت سیمان از سال ۱۹۸۰ که ۵ رقیب بزرگ در این حوزه تنها حدود ۱۱ درصد از بازار جهانی را در اختیار گرفته بودند، افزایش یافته است. بهدلیل مالکیتهای فرامرزی این عدد اکنون نزدیک به ۲۵ درصد است و این بدان معناست که از بین تمام صنایعی که در مورد آنها تحقیق شده و اطلاعات جمعآوری گردیده، نرخ رشد جهانیشدن صنعت سیمان بیشتر بوده است. شرکتهای بزرگ فعال در زمینه سیمان که در سرتاسر این دوره زمانی سودآور بوده اند ظاهرا راه افزایش سودآوری از طریق توسعه فرامرزی را بهخوبی یادگرفته بودند. در میان شرکت های جهانی فعال در این صنعت، شرکت سیمکس که تا اواخر۱۹۸۰ میلادی تولید خود را به طور کامل در مکزیک محدود کرده بود و در آن زمان حتی جزو ۵ شرکت برتر در این صنعت هم نبود به تدریج تبدیل به یکی از سه شرکت بزرگ در این صنعت شد و در عین حال بالاترین رقم سودآوری در تمام سطوح را در بین شرکتهای فعال در این زمینه به ثبت رساند. حال سوال آن است که چگونه سیمکس به چنین عملکرد عالی دست یافت و جهانیشدن چه نقشی در این زمینه ایفا کرد؟
منطق مرسوم برای فعالیت فرامرزی – همچون افزایش حجم تولید و گرفتن سهم بازار- به وضوح در شرکت سیمکس دیده می شود. شرکت سیمکس را با دیگر شرکت فعال در زمینه صنعت سیمان که در آمریکای لاتین، یعنی “وتورانتیم“[۶] برزیل کار می کند، می توان مقایسه کرد. در سال ۱۹۸۸ وتورانتیم که کمی بزرگتر از سیمکس بود، ششمین شرکت بزرگ جهان در عرصه صنعت سیمان بود. تنها ۱۵ سال بعد از این تاریخ سیمکس سومین شرکت بزرگ دنیا بود و وتورانتیم تا رده دهم سقوط کرده بود. در این فاصله زمانی چه اتفاقی افتاده بود؟ بهطور ساده “وتورانتیم” فعالیت خودش را بهصورت عمودی به حوزههای صنعتی دیگر چون کاغذ، آلومینیوم و فلزات دیگر گسترش داده بود؛ درحالیکه سیمکس توجه خود را معطوف به گسترش جغرافیایی و توسعه فرامرزی کرده بود. انتخاب این سیاست از سوی سیمکس تا حدود زیادی به این دلیل بود که بازار داخلی یعنی مکزیک برای فعالیت کردن کوچک بود؛ بهطور مشخص کوچکتر از بازار داخلی وتورانتیم در برزیل، و به همین خاطرتا سال ۱۹۸۹ سیمکس دوسوم سهم بازار کشوری در این صنعت را در اختیار گرفته بود و فرصتی برای رشد بیشتر در داخل مرزها برای سیمکس وجود نداشت.
با اینحال، افزایش حجم تولید سیمکس نمیتواند علت موفقیت شرکت در تثبیت حاشیه سود بالایش باشد و از این طریق نمی شود به تحلیل درستی از نحوه ارزش آفرینی شرکت در خرید سایر شرکت ها در کشورهای دیگر رسید. همانطورکه در مثال سرمایهگذاری خارجی در صنعت برق دیدیم، با اجرای صرف استراتژی خرید سایر شرکت ها نیز نمیتوان مطمئن بود که فعالیت های یک کسب و کار بینالمللی ارزش آفرین باشد. پیشنهاد من این است که از آزمون مزایای یکپارچگی استفاده شود. از طریق این آزمون می توان مشخص نمود که آیا یکپارچه کردن عملیات تولید و بازاریابی در مناطق مختلف جغرافیایی در مقایسه با حالتی که واحدهای تولید مستقل از یکدیگر اداره شوند، می تواند به ارزش آفرینی بیشتر کسب و کار منجر شود یا خیر؟ اگرجواب آری باشد، چشم انداز ارزش آفرینی بالای کسب و کار منوط به صرفه ارزش است. صرفه ارزش به این معنا که خرید شرکت در کشور مورد نظر به قیمتی پایینتر از قیمت واقعی صورت گیرد. این چنین اتفاقی برای شرکت، شیرین و مطلوب است اما در عالم واقع بهخاطر وجود هزینههای مربوط به انتقال و قیمت های اضافی که باید برای تملک بر یک شرکت جدید پرداخت، احتمال وقوع آن پایین است.
در بحث حجم تولید و برای آنکه بتوان مزایای یکپارچگی را بدرستی بررسی نمود، باید میزان تاثیرپذیری حاشیه سود شرکت سیمکس را نیز تجزیه و تحلیل کرد. مقایسه حاشیه سود و دو جزء آن یعنی قیمت و هزینه، نقطه شروع مناسبی برای چنین تجزیه و تحلیلی است. این نقطه دقیقا همان جایی است که اغلب تحقیقات و یا شاید همه تحقیقات مربوط به سیمکس دچار اشتباه شده اند و با یک اشتباه ساده اما حیاتی، هزینهها و حاشیه سود را بهعنوان درصدی از قیمتها بیان کرده اند. چیزی شبیه آنچه در شکل زیر نشان داده شده است. در این شکل سیمکس با یکی از رقبای جهانیاش هولسیم[۷] در زمانیکه هنوز تنوع سرمایه گذاری زیادی پیدا نکرده بودند، مقایسه شده است. این تجزیه و تحلیلها نشان میدهد که نه تنها میانگین حاشیه سود سیمکس از هولسیم بهتر است بلکه هزینههای سیمکس نیز پایینتر میباشد.
مشکلی که این رویکرد در شکل زیر دارد این است که بیان کردن هزینهها و حاشیه سود بهعنوان درصدی از درآمد باعث میشود تفاوتهای هزینه و تفاوتهای قیمت روشن نباشند. برای آنکه متوجه اهمیت متمایز ساختن این دو از یکدیگر شویم وضعیت اقتصادی سیمکس با هولیسم بر مبنای هر تن[۸] را مقایسه نمایید (شکل زیر). تفاوت بزرگ و اساسی است.
شرکت سیمکس در برابر هولسیم: درصد درآمدها
شکل زیر بیانگر آن است که برتری سیمکس بیشتر به دلیل میانگین بالاتر درآمدها و نه میانگین کم تر هزینهها بوده است.
مقایسه شرکت هولیسم و سیمکس: تن /دلار
در نگاه اول به نظر می رسد که برابری هزینههای عملیاتی سیمکس و هولیسم در هر تن سیمان با تحلیل خاصی همراه نباشد. اما این یک قضاوت عجولانه است. شاید از نظر هزینههای عملیاتی دو شرکت با یکدیگر برابر باشند اما فراموش نکنید که سیمکس دراین برهه زمانی، در حال توسعه سازمانی بوده و این به معنای هزینههای عملیاتی بیشتر و پیچیدگی است؛ بهویژه آنکه شرکت بدلیل ادغام و تملکهای بزرگ هزینه های زیادی را متحمل گردیده است (به بیان دیگر، توسعه سازمانی و افزایش حجم به معنای بالا رفتن هزینهها در دورههای زمانی کوتاهمدت و میانمدت است). نکته جالبتر اینکه فرایند یکپارچگی بعد از ادغام برای شرکت سیمکس با گذشت زمان سریعتر شده است. به طور مثال در اوایل سال ۱۹۹۰ ادغام و تملک شرکتی اسپانیایی برای شرکت سیمکس حدود بیست و چهار ماه به طول انجامید؛ در حالیکه در سال ۹۸ این تملک برای یک شرکت آمریکایی که اندازهای تقریبا مشابه با شرکت اسپانیایی داشت، تنها چهار ماه زمان برد.
دوم اینکه در مقایسه هزینههای عملیاتی دو شرکت، هزینههای مربوط به سرمایهگذاری و مالی دیده نمی شود و این هزینههای سرمایهگذاری در صنعت سرمایه بر سیمان بسیار زیاد است. این هزینهها خود را در میانگین موزون هزینه سرمایه[۹] در هر بار که مقداری سرمایه در هر تن تزریق می شود، نشان می دهند. بنظر میرسد که هزینههای تملک و سرمایهگذاری سیمکس با رقبای خود، مشابه و کاملا قابل مقایسه است. با این وجود همانطورکه در شکل زیر نیز مشاهده میکنید، کاهش ملایم و تدریجی در هزینههای مربوط به سرمایهگذاری سیمکس بین سالهای ۱۹۹۲ تا اوایل ۲۰۰۳ مشهود است.
عوامل زیادی در شکل گیری شیب نزولی شکل زیر تاثیرگذار هستند که احتمالا یکی از این عوامل رابطه نزدیک سیمکس و بانک مکزیک[۱۰] است که در اوایل ۱۹۹۰ خصوصیسازی شد و سیمکس در این بانک صاحب سهامی جزئی بود. اما در اینجا می توان نقش عوامل مرتبط با جهانیشدن و سرمایهگذاریهای خارجی را در این کاهش تدریجی میانگین موزون هزینه سرمایه نیز مورد بررسی قرار داد. نخست آنکه سرمایه گذاری مشترک سیمکس در بازارهای محصولی به کاهش نوسانات جریان نقدینگی شرکت سیمکس انجامید (در ادامه و در قسمت “ریسک” به آن میپردازیم). علاوهبراین، همانطور که مدیرعامل شرکت، لورنزوزامبرانو[۱۱] هم مشاهده کرده است، ورود سیمکس به بازار جهانی برای فروش محصول، حداقل تا حدی بهمعنای جهانیشدن سرمایه این شرکت نیز هست. هنگامیکه سیمکس یک شرکت محلی و داخلی بود تنها باید بر بازارهای محلی تکیه میکرد. اما بعد از ورود به بازارهای بزرگ اسپانیایی، سیمکس از معافیتهای مالیاتی در اسپانیا، مشوقهای سرمایهگذاری در اسپانیا و ارزش وثیقهای دارایی[۱۲]در کشوری توسعهیافته مانند اسپانیا بهره برد که مشکل “مکزیکی بودن” آن را حل می کرد. درحالیکه بیشتر شرکتهای مکزیکی در جریان دهه هشتاد و با باز شدن دربهای این کشور برروی جهان، سعی داشتند از سرمایه گذاریهای خارجی بهره ببرند، عجیب بود که سیمکس به بازار یک کشور اروپایی (و نه آمریکایی) و همچنین استفاده از داراییهای واقعی اکتساب شدهاش در خارج از کشور بهعنوان وثیقه تکیه کرده است و بر پیچیدگی تیم مالی اش افزوده است.
هزینههای سرمایهای سیمکس
اگرچه قدرت تامین مالی سیمکس از منابع مالی اروپا، کمک چندانی به ایجاد مزیت رقابتی برای او نمیکرد -چرا که دفاتر اصلی آنها نیز در اروپا بود- اما به هر حال این امتیاز برای شرکت سیمکس به معنای از بین رفتن معضلات مربوط به تامین هزینههای عظیم سرمایهگذاریهای بود. این بدان دلیل است که سیمان صنعتی به شدت سرمایه بر است و وجود یک ایراد کوچک در بخش هزینه سرمایه، میتواند استراتژی توسعه فرامرزی را کاملاً تحت تاثیر قرار دهد. بر اساس گزارشات تحلیل گران و با توجه به رویکرد تحلیل حساسیت مشخص شد که کاهش ۵/۰ درصدی هزینههای سرمایهگذاری سیمکس موجب افزایش ۵ درصدی ارزش بازار آن شده است. این درحالی بود که بر اساس برآوردهای سیمکس، تامین مالی از اسپانیا کاهش ۵/۲ درصدی میانگین موزون هزینه سرمایه را در پی خواهد داشت.
در حقیقت تفاوت فاحش سیمکس با دیگر رقبای جهانیاش در متوسط قیمت[۱۳] بسیار بالاتری است که برای بازار مصرفی تعیین کرده است. برند بینالمللی سیمکس که به موازات برند جاافتاده داخلیاش شکل گرفته است، نقشی تعیینکننده در این زمینه داشته است. این مسئله در مورد فروش کیسهای به خریداران کوچک بهجای فروش عمده به خریداران بزرگ دیده می شود. شرکت سیمکس با الهام از پیتزا دومینو[۱۴]، در فروشهای عمده، تحویل ۱۵ دقیقهای در زمان مقرر را تضمین کرده است. این کار علاوه بر کاهش هزینههای تعطیلی کارخانه و واحد تولیدی خریدار، منجر به ارزش آفرینی برای خریداران[۱۵] و تمایل بیشتر آنها به پرداخت[۱۶] شده است.
تحلیلگران معتقدند شرکت سیمکس توانسته است با انجام این گونه اقدامات و برنامههای عملیاتی، متمایز عمل کند و بر این بازار صنعتی گسترده تسلط داشته باشد. اما عقل سلیم حکم می کند که برای درک علت این قیمت گذاری بالا – ۲۰ درصد بالاتر از هولسیم- به دنبال دلایل دیگری هم باشیم. این بدان دلیل است که قدرت تبلیغات در بازار سیمان چندان تعیینکننده نیست؛ برندهای جا افتاده داخلی فرصت خودنمایی شرکت خارجی را محدود میکند و از طرف دیگر ارایه تسهیلات ویژه چون تحویل ۱۵ دقیقه بعد از سفارش هم تا همین سالهای اخیر محدود به بازار داخلی و محلی مکزیک بودهاست. پس باید نگاهمان به این مسئله را گسترده تر کنیم؛ چرا که بنظر میرسد قدرت چانهزنی و بازار نیز در این میان تعیینکننده قیمت بوده است.
اگر بدون هیچ گونه تغییری در هزینه های تولید یا تمایل مشتریان به پرداخت، قیمت های متفاوتی به بازار ارایه دهیم، این مسئله نشان از قدرت چانه زنی سازمان دارد. این موضوع در مورد سیمکس رخ داده است. سیمکس در شیوه خود برای تصاحب و تملک سازمانهای دیگر بسیار منظم و با برنامه عمل می کند. این شرکت در سرمایه گذاری های خود، وارد منطقه ای می شود که نخست در آنجا بتواند از تعداد رقبا کم کند، ثانیا، از بین رقبا سراغ رقیبی میرود که بیشترین سهم بازار را در اختیار دارد و نهایتا سعی می کند تا حدی بر شرکت دیگر مالکیت داشته باشد که بتواند سهام کنترلی آن را در اختیار داشته باشد. شکل زیر نتایج را بهصورت خلاصه بیان میکند.
توجه کنید که رابطه روشنی بین سود عملیاتی سیمکس از یک بازار عمده و سهمیکه از آن بازار تصاحب میکند، وجود دارد. این رابطه بیشتر تحت تاثیر قدرت چانهزنی سیمکس و نه سودآور کردن بازار[۱۷]، -علاوه بر تثبیت بازار[۱۸] دیگر بازیگران را به فعالیت ترغیب کند- شکل گرفته است. بهعنوان مثال میتوان به رقبای کوچکتر سیمکس در مکزیک اشاره کرد که کاملا سودآور هستند.
با ثبیت بازار در قیمتهای بالا، کالاهای وارداتی به بازار سرازیر می شوند و این مسئله از حجم سودآوری شرکت خواهد کاست. سیمکس در چنین شرایطی توانسته است همانند آنچه در استراتژیهای نظامی تحت عنوان “تنگناهای استراتژیک“[۱۹] نامیده میشود، بر میزان و سطح واردات به بازارهای اصلی خود کنترل داشته باشد. آنچه دراین مورد تعیینکننده و بااهمیت است شبکه ۶۰ اسکله ای سیمکس است. تنها در سواحل اسپانیا سیمکس ۹ اسکله دریایی در اختیار دارد. از اینرو، هم میتواند بازار خود را از ورود کالاهای ارزانتر حفظ کند و هم عملا برای تصاحب بازارهای خارجی اقدام کند. سیمکس میتواند اجازه ورود کالاها را بدهد و یا از ورود آنها جلوگیری کند. این کنترل با نقش سیمکس بهعنوان بزرگترین سهامدار صنعت سیمان کاملتر میشود. این درحالی است که بیشتر سیمانی که سیمکس عرضه میکند را خود تولید نمیکند. فروختن محصولات دیگران نمیتواند تجارت پرسودی باشد اما سیمکس با این کار میتواند از ورود کالاهای ارزان قیمت بیکیفیت به بازار خود جلوگیری کند و علاوه بر این فرصت ارزیابی بازارهای دیگر و تجربه حضور در آنها را پیدا کند.
باورکردنی نیست، اما دقیقا در ابعادی که به موفقیت بیشتر سیمکس در فرایند جهانیشدن کمک کرده است، تهدیداتی نیز وجود دارد. بهطور مثال سرمایهگذاریهای هولسیم در مکزیک در سال ۱۹۸۹ به شدت افزایش یافت و سیمکس نیز در سال ۱۹۹۲ در اسپانیا سرمایهگذاری سنگینی انجام داد؛ کشوری که هولسیم در آن سرمایهگذاریهای عظیمی تا قبل از سال ۱۹۹۲ کرده بود. پیامد ساده این تصمیمات به نظر شروع یک جنگ قیمتی[۲۰] بر سر تصاحب بازار در مکزیک بود و به نظر می رسید که این جنگ به بازار اسپانیا هم کشیده شود. همانطورکه بعداً معلوم شد هیچ جنگ قیمتی رخ نداد. البته، این احتمال نیز وجود داشت که بدلیل وابستگی متقابل شرکت سیمکس به سایر رقبای جهانی در بازارهای یاد شده مشکلاتی در حوزه های قانونی و قوانین ضد تراست[۲۱] برای شرکت ایجاد شود که در حال حاضر شرکت با برخی از آن ها روبروست.
جهانیشدن به سیمکس کمک کرد که ریسکهای خود را نیز مدیریت کند (همانطورکه در بالا ذکر شدکمک کرد تا سیمکس هزینههای سرمایه ای خود را کاهش دهد). صنعت ساخت و ساز که سیمان به هرحال بهعنوان زیر شاخهای از آن محسوب میشود بهطور مشخص در چارچوب و سیکلی محلی و منطقهای عمل میکند. حضور سیمکس در بازارهایی با تقاضای متفاوت برای ساختوساز به این شرکت کمک کرد تا انحراف معیار حاشیه سود فصلی خود را از میانگین ۲۲ درصد مابین سالهای ۱۹۷۸-۱۹۹۲ (از سرمایه گذاری مستقیم تا خرید سایر شرکت ها در اسپانیا) به ۱۲ درصد در جریان سالهای ۱۹۹۲ -۱۹۹۷ کاهش دهد. همچنین این حضور، به شرکت کمک کرد تا بحران پولی مکزیک[۲۲] در میانه سال ۱۹۹۰، بحران موسوم به شوک تکیلا[۲۳]را پشت سر بگذارد؛ بحرانی که میتوانست طومار سیمکس را در هم بپیچد و مدیرانش را مجبور به فروش شرکت به رقبا کند. اکنون سیمکس بهعنوان یک سازمان جهانی مانند دیگر رقبای جهانیاش میتواند زمانیکه رقبای محلیاش تحت فشار بحرانهای اقتصادی قرار دارند، سایر شرکت ها را به عنوان بخشی از هزینه جابجایی اش، خریداری کند.
انتقال دانش در سیمکس
آخرین مبحثی که در اینجا به آن خواهیم پرداخت، تاثیرات جهانیشدن بر تولید دانش و انتقال آن است. گذر از مرزهای مکزیک برای فروختن کالا به معنای کسب فرصتهای جدید برای آشنا شدن با مسائل نو و یادگیری چیزهای جدید است. شکل ۳-۶ بهطور خلاصه بهترین فعالیتهای سیمکس را نشان میدهد که در فرایند جهانیشدن خود در جریان سالهای ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۰ انجام داده است. بعضی از این فعالیتها و دانش افزاییهای فرامرزی، بهصورت کاملا اتفاقی حاصل شد. اما بعضی از آنها نیز حاصل یک برنامهریزی هدفمند برای دسترسی به علم و استفاده از آن در صحنههای جهانی بودهاست. چنین عزم راسخی در طیفی از سازوکارهای سازمانی سیمکس منعکس شده است که تحت عنوان “راه سیمکس”[۲۴]خلاصه میشود. این مجموعه شامل موارد زیر است: اتخاذ زبانی مشترک در سراسر جهان (انگلیسی بهجای اسپانیولی)، جهانی نگری بیشتر در نگاه مدیران، استفاده از مشاورین بینالمللی، سرمایهگذاریهای بلندمدت در تکنولوژی و بهرهمندی از فرصتهای موجود به همراه یادگیری سازمانی.
منبع: کتاب: “نیمه جهانی شدن و بازتعریف استراتژی های جهانی”، نوشته پانکاج گماوات، ترجمه: محمدرضا کریمی علویجه
[۱]. Cemex
[۲]. ADDING Value scorecard
[۳]. R&D to Sales Ratio
[۴]. Advertising to Sales Ratio
[۵]. Value to Weight Ratio
[۶]. Votorantim
[۷]. Holcim
[۸]. Per-Ton Basis
[۹]. Weighted Average Cost of Capital (WACC)
[۱۰]. Mexican Bank
[۱۱]. Lorenzo Zambrano
[۱۲]. Collateral Value Assets
[۱۳]. Average Prices
[۱۴]. Domino’s Pizza
[۱۵]. Buyer Value
[۱۶]. Willingness to Pay (WTP)
[۱۷]. Cleans up Country
[۱۸]. Consolidating Market
[۱۹]. Strategic Narrows
[۲۰]. Price War
[۲۱]. Antitrust Investigations
[۲۲]. Mexico Currency Crisis
[۲۳]. Tequila Shock
[۲۴]. The Cemex Way
ما گروهی از مدیران و متخصصان مدیریت، مهندسی، استراتژی و بازاریابی با تجربه بین المللی هستیم که در پی ارتقای سطح دانش کاربردی مدیریت در پهنه صنعت و تجارت کشوریم. در این راه آماده ارایه خدمات در شاخه های کسب وکار گوناگون و صنایع مختلف هستیم.
آدرس: تهران، دهکده المپیک، دانشگاه علامه طباطبایی، دانشکده مدیریت و حسابداری
شماره تماس: ۰۹۱۹۸۳۶۶۳۶۱
ایمیل: Ibc.consulting2020@gmail.com
استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.